در زمانهای قدیم مردی عازم مسافرت بود
همسایگانش که از دست او ناراحت بودند به همسرش گفتند
چرا راضی شدی که او به مسافرت برود در حالی که خرجی و نفقه ای برای تو نمی گذارد؟
زن گفت : من از وقتی که شوهرم را شناخته ام او را خورنده روزی یافته ام نه روزی رسان
و من خدای روزی رسانی دارم اکنون خورنده روزی به مسافرت می رود اما روزی رسان باقی است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥